کاور موجود نیست


  • نام داستان: داغ بر صورت مرد
  • نویسنده: سامرست موآم
  • مترجم: احمد نفیسی
  • زبان: فارسی
  • ویرایش توسط محمد
  • نسخه: PDF
  • سایت مرجع: بوک پیج

قسمتی از متن داستان:

خط پهن و قرمز کشیده شده بود. شاید نشان زخم وحشتناکی بود و من در شگفت بودم آیا اثر
شمشیر است یا برخورد گلوله ای آن را بدین شکل در آورده است. این داغ به صورت گرد ؛ فربه و
بشاش او نمی آمد.
خطوط چهره ی او کم ؛ کوچک و بدون حالت بود. چهره اش با هیکل چاق و تنومند او به طرز
غریبی جور بود.
مردی بود زورمند با اندامی بیش از حد عادی بلند. من هرگز او را جز با پوشش ژنده خاکستری
رنگ ؛ پیراهن خاکی و کلاهی پاره ندیدم. با پاکیزگی آشنایی نداشت.
کارش این بود که هر روز هنگام عصرانه سری به گراند هتل شهر گوآتمالا بزند و دوباره برگردد و
بلیط بخت آزمایی بفروشد. اگر واقعا از همین راه امرار معاش میکرد چیز کمی گیرش می آمد.
چون دیده نمیشد که مشتری پیدا کند ولی گاه بیگاه او را به یک جرعه میهمان میکردند که رد
نمیکرد. فواصل میز ها را مثل کسی که عادت به راه پیمایی دارد به آسانی طی میکرد ، سر هر
میزی توقفی داشت و با یک تبسم خرید بلیط را پیشنهاد مینومد و اگر نمیخریدند با همان تبسم
دور میشد.


لینک دانلود: در ادامه مطلب

دریافت


رمز فایل :
bookpage.ir