۸ مطلب با موضوع «داستان کوتاه» ثبت شده است

داستان کوتاه: نترس!

کاور موجود نیست


  • نام داستان: نترس!
  • نویسنده: خودم ( آرمان)
  • زبان: فارسی
  • نسخه: PDF


لینک دانلود: به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

  • AR RA
  • سه شنبه ۱۹ تیر ۹۷

داستان کوتاه: من دزد قبرها بودم


کاور موجود نیست


  • نام داستان: من دزد قبرها بودم
  • نویسنده: استیفن کینگ
  • مترجم: احسان شفیعی زرگر
  • تایپ نوسط پویا و نادر
  • نسخه: PDF
  • سایت منبع: بوک‌پیج

قسمتی از متن داستان:

مثل کابوس بود. مثل خوابی که صبح روز بعد با بیدار شدنت به پایان برسد. اما همین کابوس داشت اتفاق می‌افتاد. رو به رویم نورچراغ قوه ­ی رنکین را می­دیدم؛ چشمی زرد رنگ در تاریکی شب شرجی تابستان. پایم به سنگ قبری گرفت و تقریبا پهن زمین شدم. رنکین به سمتم برگشت و بی‌صدا فحشی داد.
- می­خوای نگهبانو بیدار کنی احمق؟


لینک دانلود: در ادامه مطلب

  • AR RA
  • جمعه ۱۱ تیر ۹۵

داستان کوتاه: باید فرار کنم


کاور موجود نیست


  • نام داستان: باید فرار کنم
  • نویسنده: استیفن کینگ
  • زبان: فارسی
  • ویرایش توسط ممد و مرتضی
  • تایپ توسط پویا
  • نسخه: PDF
  • سایت مرجع: بوک پیج


قسمتی از متن داستان:

ناگهان ازخودم پرسیدم:

- من اینجا چه کار می کنم؟
بدجوری ترسیده بودم. هیچ چیز یادم نمی­آمد. اما ایستاده بودم و داشتم در خط تولید یک کارخانه­ی اتمی کار می­کردم. تنها چیزی که یادم می­آمد این بود که دنی­فیلیپس هستم. انگار تازه از خواب بیدار شده بودم. آنجا نگهبان داشت و نگهبان­ها اسلحه داشتند. خیلی جدی به نظر می­آمدند. آدم­های دیگری هم داشتند کار می­کردند، و به مرده متحرک شبیه بودند. انگارآنجا زندانی بودند...


لینک دانلود: در ادامه ملب

  • AR RA
  • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

داستان کوتاه: داغ بر صورت مرد


کاور موجود نیست


  • نام داستان: داغ بر صورت مرد
  • نویسنده: سامرست موآم
  • مترجم: احمد نفیسی
  • زبان: فارسی
  • ویرایش توسط محمد
  • نسخه: PDF
  • سایت مرجع: بوک پیج

قسمتی از متن داستان:

خط پهن و قرمز کشیده شده بود. شاید نشان زخم وحشتناکی بود و من در شگفت بودم آیا اثر
شمشیر است یا برخورد گلوله ای آن را بدین شکل در آورده است. این داغ به صورت گرد ؛ فربه و
بشاش او نمی آمد.
خطوط چهره ی او کم ؛ کوچک و بدون حالت بود. چهره اش با هیکل چاق و تنومند او به طرز
غریبی جور بود.
مردی بود زورمند با اندامی بیش از حد عادی بلند. من هرگز او را جز با پوشش ژنده خاکستری
رنگ ؛ پیراهن خاکی و کلاهی پاره ندیدم. با پاکیزگی آشنایی نداشت.
کارش این بود که هر روز هنگام عصرانه سری به گراند هتل شهر گوآتمالا بزند و دوباره برگردد و
بلیط بخت آزمایی بفروشد. اگر واقعا از همین راه امرار معاش میکرد چیز کمی گیرش می آمد.
چون دیده نمیشد که مشتری پیدا کند ولی گاه بیگاه او را به یک جرعه میهمان میکردند که رد
نمیکرد. فواصل میز ها را مثل کسی که عادت به راه پیمایی دارد به آسانی طی میکرد ، سر هر
میزی توقفی داشت و با یک تبسم خرید بلیط را پیشنهاد مینومد و اگر نمیخریدند با همان تبسم
دور میشد.


لینک دانلود: در ادامه مطلب

  • AR RA
  • دوشنبه ۳۱ خرداد ۹۵

داستان کوتاه: گدا


کاور موجود نیست


  • نام اثر: گدا
  • نویسنده: کی دو پاسیان
  • زبان: فارسی
  • تایپیست: محمد
  • نسخه: PDF
  • سایت مرجع: بوک پیج

قسمتی از داستان:


 

پیش از آنکه پانزده ساله شود، جوانی زرنگ و هشیار بود، روزی به راهی می­گذشت، کالسکه ای او را زیر گرفت و پاهایش شکست و چند روز بعد در بیمارستان بریده شد. از آنروزیکه با عصا حرکت می­کرد، دیگر کاری از او ساخته نبود،جز گدایی کاری نداشت، زن نیکوکاری او را در باغ خود پناه داد لقمه نانی می­خورد،در گوشه ای به سر می برد،­ولی افسوس که آن زن نیز مرد و آن بیچاره از همه­جا ناامید شد و بدون کمک و یاور ماند، روز ها در آن دهکده گدایی می­کرد و هیچوقت از آنجا بیرون نمی­رفت، هرچه به او می دادند قانع بود، مردم دهکده از دست او سیر شده بودند هیچکس برای او احساس ترحم نمی­کرد هروقت او را می­دیدند به یکدیگر می گفتند :
- چرا ما را ول نمیکنی؟ مگر تا روز قیامت باید سربار ما باشی؟ ما را خسته کرده ای!


لینک دانلود: در ادامه مطلب

  • AR RA
  • جمعه ۲۸ خرداد ۹۵

داستان کوتاه: جست و جو زندگی

داستانی که در ادامه مطلب قرار داره رو خودم نوشتم و خوش حال میشم که بخونیدش و نظرای خوبتون بگید


  • AR RA
  • شنبه ۴ ارديبهشت ۹۵

داستان کوتاه آدم های چوبی


  • نام: آدم های چوبی
  • نویسنده: هانیه احسانی
  • کاور: سهیل
  • ویراستار: ؟؟؟
  • ژانر: رمنس، سورئال

منتظر نظرات خوبتون هستم


لینک دانلود: در ادامه مطلب

  • AR RA
  • چهارشنبه ۷ بهمن ۹۴

دختری که دنیایم را عوض کرد


  • نام داستان: دختری که دنیایم را عوض کرد
  • نویسنده: آتوسا
  • کاور: ؟؟؟
  • ویراستار: آتوسا
  • نوع: داستان کوتاه

منتظر نظرات خوبتون هستم


لینک دانلود: در ادامه مطلب

  • AR RA
  • دوشنبه ۱۴ دی ۹۴
این وبلاگ جایی هست که آثار نویسندگان جوان ایرانی با اجازه خودشون قرار میگیره(و بعضی اوقات ترجمه یا کتاب صوتی).
نویسندگان